فیلم و سینما

دوستان علاقمند به فیلم و سینما

دوستان علاقمند به فیلم و سینما
کلام و نما

چند وقتی هست که فیلم خوبی ندیده ام بعبارتی  فیلمی که ارزش صرف  حدود دو ساعت وقت برای دیدنش را داشته باشه گیرم نیومده   بنابراین یه گریزی به مقالات و مجلات سینمائی  زدم و به نکات لذت بخش و خاطره انگیزی برخوردم که دلم میخواد با علاقمندان بخش فیلم و سینمای سایت امیر وب در میان بزارم , اگرچه شاید تکراری باشه ولی ارزش چند دقیقه وقت گذاشتن  را داره.

حدود نیم قرن هستش که سینما میرم و فیلم می بینم ,اون قدیما هر فیلمی توی دو تا سینمای اردبیل نمایش میدادند می دیدم , سرخپوستی , جنائی , هرکولی , جنگی , تارزان وهندی , نمیگذاشتم فیلمی از دستم در بره .

معنی و مفهوم ژانر و گونه و این جور چیزا را هم کسی نمیدونست ” البته توی هم سن و سال خودم” من هم از این بابت  چیزی نمیدونستم . الان که با عشق به گذشته می نگرم می بینم که ” عشق چیز باشکوهی است ” و در همه اون فیلم ها عشق وجود داشته و ما حالیمون نبوده

مقوله عشق در بیشتر فیلم ها نقش ناجی را دارد که فیلم را از سکون و یکنواختی در آورده و با چالشی که در داستان پدید می آورد به جذابیت قصه می افزاید .

اکثرا, فیلم هائی که در آن ها عشق به سرانجام نرسیده و پایان سطحی و خوش نداشته ,  ماندگار شده و در یادها مانده است .

احساس های عاشقانه ,  امروز در زیر چرخ دنده های ماشین های فیلم سازی و صفر و یک های دستگاه های کامپیوتری  له شده اند.

 صحبت کوتاه کرده و چند دیالوگ و نما از فیلم های  تصویر بالا رانقل می کنم :

حرف های گریگوری پک به اینگرید برگمن در فیلم ” طلسم شده ” آلفرد هیچکاک 1945 :  ” چیزی بین ما رخ داده مثل رعد و برق , برقی کم نظیر و خیره کننده ” .

گفتگوی به یاد ماندنی مونتگمری کلیف با الیزابت تایلور در ” مکانی در آفتاب ” جرج استیونس 1951 : ” دوستت دارم از همان لحظه ای که تو را دیدم حتی به گمانم پیش از آن که تو را دیده باشم , دوستت داشته ام ” .

همفری بوگارت به اینگرید برگمن در” کازابلانکا ” مایکل کورتیز 1942 : ” اگر اون هواپیما از روی زمین بلند بشه و تو با اون نباشی پشیمان خواهی شد نه امروز و نه فردا , بلکه در بقیه عمرت ” .

در فیلم ”  آپارتمان شماره سیزده : یدالله صمدی 1369 : علیرضا خمسه وارد حیاط خانه نامزدش می شود, سر حوض می ایستد و رو به نامزدش می گوید ” قربونت برم…”  که یهو سرش را به سوی آسمان می گیرد و می گوید ” خدا” . در اون سال های گفتن چنین چیزی در فیلم های ایرانی معمول نبود و با این ترفند کارگردان به قولی خط قرمز را دور زده .

چه می شد ” لارا ”  در فیلم ” دکتر ژیواگو ” دیوید لین 1965  در آن آخرین لحظه در خیابان, بر میگشت و” یوری ژیواگوی ” پیر و از پا افتاده را در پشت شیشه آن ترموآ می دید و یا ژیواگو می توانست با یک کلمه لارا را صدا بزند . همه چیز عوض می شد .

درفبلم ” فقط فرشته ها بال دارند ” هوارد هاکس 1939 : مرد فیلم “کری گرانت” با توجه به شخصیت و پیشینه ای که دارد اهل ابراز علاقه  نیست و در مقابل , زن فیلم ” جین آرتور ” دقیقا همین ابراز علاقه را از وی انتظار دارد .

لحظه رفتن فرا می رسد زن فیلم منتظر شنیدن تقاضای ماندن از طرف او هست ولی مرد چیزی نمی گوید ودر عوض  سکه ای به زن فیلم میدهد و می گوید سکه را می اندازند اگر شیر اومد زن بماند .

زن نمی پذیرد و خداحافظی صورت می گیرد و از هم جدا می شوند بعد از لحظاتی , زن فیلم وقتی سکه را توی دستش می چرخاند  و متوجه می شود که هر دو طرف سکه شیر هستش.

 

E D

بیست سال اردبیل , بیست سال تهران و بعدش در مشهد . از امیر دوست داشتنی سپاسگزارم که اجازه داده در بخش سینما و فیلم یه چیزهائی بنویسم .

نوشته های مشابه

‫2 دیدگاه ها

    1. Salam/man koochek shoma hastam/ 62 salam hastesh / shoma avalin nafari hastid ke in soal ra mikonid / hich ham soe tafahom nemishe- khoshhal ham misham / nazarat shoma baram kheyli mohemme / mamnoon

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا